نتوانستم نماز ظهرم را به جماعت بخوانم.حتی خواندن فرادا هم کار آسانی نبود.جایی میان در ورودی و پرده بین مسجد انتخاب کردم و قامت بستم.هم مواظب دخترک نوپا بودم و هم رکوع و سجود میرفتم. گاهی فکر میکنم آیا این نماز ها قبول است؟و بعد بنظرم می اید قبل بچه… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1402"
محوطه گلستان شهدا پر بود از صدای بازی بچه ها.دختران کوچک من هم از دیدن بازی آنها لذت میبردند. باید پا به پایشان راه میرفتم.دختر نوپا هرجا باب میلش بود مینشت.دختربزرگتر هم نگاهی به من می انداخت وخودش را رها میکرد.لباسهایشان خاکی شده بود.اما دلهایشان شاد… بیشتر »
دیروز خیلی مریض بودم.سرگیجه و دل درد و بدن درد امانم را بریده بود.فقط دو سه ساعت بچه هارا به مادرم سپزدم و استراحت کردم.همان مدت هم دخترهانوبتی روی سرم می افتادند. در این مدت به اصطلاح استراحت هم سنگ کاغذ کاغذ قیچی بازی کردم.هم دستت کو؟ پات کو؟ سرت… بیشتر »
سکانس اول موهای سفیدش را از شال بیرون گذاشته بود.با دستانش که لاک قرمزداشتند کمرش را گرفته بود.وقتی به در امامزاده رسید دستش را به دیوار گرفت و گفت؟ 《دوقلواند؟》 گفتم《 نه شیربه شیر،یه سال تفاوت دارند》. با چشم هایش به بچه ها مینگریست و گفت 《همین دو تا بسه… بیشتر »
در سفر اخیرمان به حرم مطهر رضوی،خادم ها توی جیبشان پر از شکلات های گوناگون بود.به هر بچه ای میرسیدند یک شکلات میدادند.در مسیر رفت و برگشت ما به حرم مطهر کلی شکلات جمع میکردیم.در دیگر اماکن مقدس هم که میرویم مردم لطف دارند و به بچه ها… بیشتر »
تمرین روایت نویسی صدای پچ پچ زن ها را از پشت سرم میشنیدم.گرمای بدنم بیشتر از هرموقع دیگر حس میشد.گرفتن قرآن با ناخن مصنوعی قرمز کار آسانی نبود.این مژه هایی که روی مژه های خودم چسبانده بودند هم قران خواندن را دشوار کرده بود.هردفعه ای تکه های کوچک قند… بیشتر »
دیدی دلت برام تنگ شد؟دیدی بالاخره بهم اذن دادی بیام پیشت؟میدونستم خیلی مهربون تر ازاین حرفایی!میدونستم این همه سیاهیم رو ب روم نمیاری.میدونستم توی حرمت جای من گنهکار هم هست.همین دونستن ها است که منو پررو کرده ها..همین که به روت نمیاری منو به گناه کردن… بیشتر »
به خانه همسایه رفته بودیم.متوجه شدم دختربزرگم،وقتی خواهر نوپایش به سمت وسایل خطرناک می رود زودترازمن حضور پیدا میکند.یا اگر دخترکوچک زیادی ازما دور شود سعی میکرد بغلش کند و بیاوردش.حتی خوراکی هارا مواظبت میکرد تا خواهرکوچکش چیز ناباب دهانش نگذارد.هم… بیشتر »
اهمیت روایت زن مسلمان از زنان دهه ۴۰ چه تصوری در ذهنتان است؟اگر به شما بگویند زنان دهه ۵۰ و سالهای انقلاب را توصیف کنید چه می گویید؟تفاوت زیادی بین این دودهه است.زنان تاریخ ساز زیادی در شکل گیری انقلاب نقش داشتند. حتی به عقیده برخی کارشناسان،سهم عمده… بیشتر »
مدتی است به آینده فرزندانم بیشتر فکر میکنم.به اینکه اگر بروند مدرسه و مادر بقیه هم کلاسی هایشان تحصیلات عالی و شغل های انچنانی داشته باشند،آیا بازهم فرزندم مرا به خاطر انتخاب نقش مادری تحسین می کند؟آیا میگوید مامان ازتو ممنونم که ادامه تحصیل ندادی و… بیشتر »
از اخرین باری که با آرامش با او حرف زده ام خیلی می گذرد.خیلی وقت است دنبال فرصتی میگردم تا هرچه دل تنگم میخواهد بگویم.اما نمیشود که نمیشود. یا من خسته از بچه داریم،یا او خسته از کار امشب سرسفره شام وقتی دست یکی ازدخترها توی سبزی ها بود گفتم میخواهم در… بیشتر »
چادررنگی وقتی دختر بچه کوچکی بودم،در ذهن خودم چادرها را به دو دسته چادر نماز و چادر مشکی تقسیم کرده بودم.یعنی ما زنها یا موقع نماز یا موقع به خیابان رفتن چادر میپوشیم.حتی در مسافرتها و پیک نیک ها نمیشود با چادر بود.یا مثلا در یک جمع خانوادگی پوشیدن… بیشتر »
بنراولین دوره سیر جریان فکری مرحوم علی صفایی را در گروه میگذارد و می گوید:بچه ها حضوریه کی میاد بریم؟ اولین نفر مینویسم من! با شکلک زبان دراورده و چشمهای تا به تا چندساعت بعد ریپلای میزند عالی میشود یکی از بچه هایت دست من یکی دست خودت! لبخند میزنم حتی… بیشتر »
کلاس سوم دبستان بودم.اینطور به ما یاد داده بودند که در یک سلام کردن،۷۰ثواب است و ۶۹ تای آن برای سلام کننده است. همچنین گفته بودند به بزرگترهایی که در محله مان میدیدیم سلام کنیم. این دو آموزه انگیزه خوبی برای ۹سالگی من بود تا به همه بزرگترهایی که… بیشتر »
ما زنها را چه به شغل؟ ما شغل را برای چه میخواهیم؟ هدف از داشتن شغل چیست؟ جایگاه اجتماعی پیدا کردن درامد داشتن و استقلال مالی واسه مدرسه بچه ها و انجمن اولیا مربیان حال خوب فکر میکنم اکثر ما شغل را برای این میخواهیم که از خودمان اثری به جا بگذاریم. شغل… بیشتر »
بسم الله اگر باردار نیستین و قصد دارین باردار بشین: مراجعه هر ۶ ماه یا هر سال به پزشک زنان و تست پاپ اسمیر و چکاپ کامل بدن رو حتما تو اولویت بذارین حتی به دکترتون بگین تا کی قصد بارداری ندارین تا راهنماییتون کنه اینا لازمهی داشتن یه بارداری خوب و سالم… بیشتر »
قبلا هم شنیده بودم سی سالگی یه بلوغ خاصی داره شاید دارم بهش میرسم. مثلا دو تا نکته بلوغی که یادگرفتم اینه: انگیزه رو بیخیال،با استقامت برو جلو،حتی بدون لذت دومین نکته بلوغی هم اینه: کامل گرایی منو زده زمین! فلجم کرده این نگاه صفر و صدی رو از زندگیم باید… بیشتر »
طرف سگ و گربه نگه میداره بعد بچه نمیاره ،مدام هم دنبال دوا درمون برا لک پوست و افتادگی پوست و کیست و فیبروم و….ست سرانه هزینه نگهداری سگ و گربه رو شما برو ببین چقدره فقط پول ویزیت و دارو و…ش از پول ویزیت یه بچه بیشتر درمیاد!!!! لباس های این… بیشتر »
سال سوم راهنمایی بودم.تقریبا در بهترین مدرسه دخترانه آن زمان درس میخواندم.وضع تحصیلم بی نظیر بود.از شاگرد اولها هم بینظیر تر بودم.مثل من چند دختر چادری دیگر هم در کلاسمان بودند.اما از نظر خلاقیت و نشاط تحصیلی به پای من نمیرسیدند. من هم مثل دخترهای هر… بیشتر »
من ۲۷ سال پیش روز تولد بابام به دنیا اومدم.اون موقع این لاکچری بازی ها هنوز مد نبود.خودم خیلی عجله داشتم به دنیا بیام.شاید فهمیده بودم تولد بابامه.خواستم هدیه تولدش باشم. مامانم میگه انقدر ورجه وورجه کردم تا کیسه آبو ترکوندم.این همزمانی های یهویی توی… بیشتر »
آخرین نظرات