وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ
بچه محل بودیم. آنوقتها کوچک بودم. صبحهای روز عاشورا برای خواندن زیارت ناحیه مقدسه به انتهای محله، منزل خانم سادات میرفتیم. آنها اول محله توی خانه حاج حیدر کارشان را میکردند و زنجیر زنان میآمدند آخر محله. همراه دختربچهها پنهانی از مادرها موقع عزاداری، میرفتم پشت در خانه خانم سادات تا یواشکی چیزهای ممنوع سنم را ببینم. از دیدن قطرات خون روی لباسهای سفید دسته مردان زنجیر زن هم هیجان داشتم هم ترس!
بزرگ شدم و آنها بزرگتر. پسرهایشان مرد و مردهایشان پیر. حاج حیدر تا اواخر عمرش نگذاشت صبحهای عاشورا کسی بعد از قمه زدن از خانهاش بیرون بیاید. بعد از او این رسم هم از محله ما رفت. آدمهایش اما نه.
پای کار اهل بیت علیهم السلام هستند. به وقت عزا، دسته سینه زنی و چایخانه حضرت بپا میکنند. علمهای بزرگ و طبلهای خیلی بزرگتر دارند. ارادتشان تا جایی است که تمام محله را پابرهنه سینه میزنند. اما هیچوقت با بسیج محله آبشان توی یک جوی نرفته. نه افکار یکسانی نه مراسم مشترکی! پایان هیئتشان تا میتوانند لعن به ظالمان گذشته میکنند و مستکبرین فعلی را رها! همین محرم و صفر گذشته، یک دعا برای آزادی قدس نکردند. دیوارهای هیئت و موکب خالی از عکس شهدا!
بعدها که دانشجو شدم و طرح ولایت رفتم؛ فهمیدم به آدمهای مذهبی و سینه زنی که در زمان حال مبارزه نمیکنند؛ میگویند سکولار!
یک چیزی تو مایههای جدایی دین از سیاست.
لابد بچهمحلهای قدیمی ما دین را خلاصه کردهاند در اللهم العنهای زیارت عاشورا. شاید وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ را خوب نخوانده و نفهمیدهاند.
هرچه هست میدانم آنقدر غیرتی هستند که برای داستان کجاوه حضرت زینب سلامالله علیها در به در خانهای هستند که قمهشان را بزنند. کاش کسی برود و این غیرت شیعی را هدایت کند به آنجا که باید!
این روزها که تمام لشکر اموی اطراف حرم سیده زینب جولان میدهد، کاش مردی برود میانشان و روضه اسارت زینب بخواند. کاش بگوید سیده رقیه میان حرامیان اسیر شده. آیا کسی هست عباسوار به لشکر یزیدیان بزند؟
کاش مردی جهاد کند، تبیین کند برایشان که پای شمر و یزید زمان باز شده به شام!
لعنها را با دهان بگویید و سلاحها را بردارید.
انگار این روزها تمام لشکر کفر روبه روی اسلام صف کشیدهاند.
✍مریم حمیدیان