آخرین تماس
دور روز قبل با پدرش تماس گرفت. پدر مشغول کارهایش بود. نتوانست جواب دهد. چه میدانست این آخرین فرصت برای شنیدن صدای پسر است؟ کف دستش را بو کرده بود عمر امیرحسین تا همینجاست؟
پدر بعد از ۷۵ روز خدمت در لبنان، بازگشته سر جنازه پسر. چمدانش را در مقر گذاشته که بعد از مراسم برگردد سر پستش! هرکس نام مهدوی ارفع را شنیده، میداند او جان فدای علی است. نهجالبلاغه خواندن را نهضت جهانی کرده و کلام علی تا عمق جانش نشسته.
حالا وقت آزمون استاد است. گوشی به دست از غسالخانه، بالای جنازه پسر ۲۲ ساله، نهجالبلاغه میخواند. دلش نمیخواهد وقت کسی صرف امور شخصی او باشد. میخواهد از همین فرصتی که نگاه چند نفر بیشتر به اوست، برای گفتن از نهجالبلاغه بهره ببرد. خطبه خواندن بر سر نعش جوان ارثی است که از بزرگان قوم به ما رسیده. استاد هم وقت مردم را مغتنم شمرده و از این راه پلی به ابدیت میزند.
لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اِبْنُوا لِلْخَرَابِ
بزایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن
مریم حمیدیان
#به_قلم_خودم