منظورش از “اون"سردار زاهدی بود و از “این"شهید جمهور. ماتم برد. جایی برای خندیدن یا گریستن نبود. من حتی داغ حمله به سفارت را فراموش کرده بودم.
پیش خودش اینطور تحلیل کرده بود که جمهوری اسلامی هر دفعه کسی از میان خودش را میکشد تا نهضتاش سرپا بماند. که در عالم شوری بپا کند و خودش را سر زبانها بیاندازد. اما با خود نگفته بود چرا همه این بزرگواران از طیف پاک و خدمتگزار جامعه شهید میشوند؟
مثلا چرا از طیف دنیاطلبان، منافقان یا لیبرالها کسی کشته نمیشود برای درخت انقلاب؟ خب حذف اینان به دست حکومت یک تیر و دونشان است که! هم قهرمانسازی میکنند و هم سایه نحسشان از حکومت برداشته میشود.
چرا نظام باید امثال فخریزاده، زاهدی، حججی، سلیمانی و رئیسی را بکشد تا راهش را ادامه دهد؟ مگر نه اینکه اینان خدمتگزاران بیمزد نظاماند؟ مگر نه اینکه وجودشان پایههای حکومت را قوت میبخشد؟ اصلا چرا باید کار خودشان باشد وقتی شهدای عزیز از خود حکومت اند؟ چه دلیل منطقی برای این شبهه بیاساس است؟
در میان تحلیلهای آبکیاش اما یک چیز را تلویحا صادقانه گفت.
فقط پاکان و شهیدان زنده، خدمتگزار واقعی حکومتاند، بقیه سربارند. اصلا متعلق به نظام اسلامی نیستند، که اگر بودند باید خون یکیشان حداقل پای درخت انقلاب میریخت.
آخرین نظرات