امروز دومین روز است. هنوز یک دل سیر گریه نکردهام. کارهای منزل را سامان میدهم. بچهها را میخوابانم. چند تکه ظرف ته سینک باقی مانده. تنبلی نمیکنم. شاید میخواهم دق ودلیام را سر ظروف بیجان درآورم. سفت میشویمشان. کارها تمام میشود. وظایف یک زن خانهدار. مثل هرشب تازه نوبت خودم شده. گروههای روایت و یادداشت نویسی را باز میکنم. انگار درب حسینیهای را باز کردهام. دارند عزاداری میکنند. عزاداری در طراز! زنها یک طرف، مردها طرف دیگر. همه جوانب حادثه را روایت میکنند. سوگوار اما امیدوار!
مثل زینب سلامالله علیها بعد از واقعه، زیبایی میبینند و زیبایی مینویسند.
باید بخوانم ببینم از کدام زوایا به حادثه پرداختهاند. کدام جنبه را بیشتر نوشتهاند کدام را کمتر. الحق همه روایتها عالی است. نویسندگان دارند سنگ تمام میگذارند. امت عصر غیبت هزارها فرسنگ با مردم عصر دیگر ائمه فرق دارد. آن روز عدهای خاص امام را میفهمیدند. حالا اکثر مردم فهم دین پیدا کردهاند. خوب میفهمند و خوب روایت میکنند حوادث را. روایت؟ باید اسمش را بگذارم روضه! روضههای پر از شور و شعور. روضههای انتظار.
اشک میریزم و نور میگیرم. زن و مرد آنچه میدانند، آنچه برایشان پیش آمده را خوب قلم زدهاند.
نسل ما حقیقتا نسل ظهور است.
مریم حمیدیان
آخرین نظرات