او هم مثل خودش پوشک میشد!
آمادگی بچه اول برای ورود بچه دوم
می گویند بچه اول را به تدریج برای داشتن خواهر یا برادرش اماده کنید
انتظار کمی بدخلقی و تقلید از رفتارهای نوزاد از او را داشته باشید.
در کارهای بچه دوم از نظرات بچه اول استفاده کنید.
جشن بگیرید و یک هدیه به فرزند اولتان بدهید و بگویید از طرف فرزند دوم است.
حتی برای انتخاب اسم هم او را مشارکت دهید.
به او خبر دهید که به بیمارستان میروید و با یک کودک دیگر برمیگردید.
در سه ماه پایانی علت شکم بزرگتان را بگویید و از وضعیت جنین در حد فهم فرزندتان صحبت کنید.
اما برای ما قضیه جور دیگری رقم خورد.
وقتی من به بیمارستان میرفتم تا بچه دوم را با خود به خانه بیاورم،فرزند اولمان تازه راه افتاده بود و از این پیشرفت بینظیرش شادمان بود.
برایش سوال نشد که شکم مامان چرا انقد بزرگ شده،فقط گاهی میشنید که نمیتوانم بغلت کنم عزیزم!
او اصلا معنای هدیه را نمیفهمید چه برسد بگویم این از طرف خواهرت است.
معنای حسادت و دیگر مشتقات بدخلقی نه تنها برایش تعریف نشده بودند که حتی جایگاه خودش را نمیشناخت تا از به خطر افتادنش توسط بچه دیگر دلگیر شود.
وقتی از بیمارستان آمدم و مرا با خواهرش دید لبخند کودکانه ای زد.
شب خوابش نمیبرد و دور سالن میدوید و میگفت
نی نی
نی نی!
خوشحال بود، از سرخی لپ هایش و تحرک بیشتر از روزهای دیگرش فهمیدیم خوشحال است.
صبح روز بعد یک بیسکوییت مادر برداشت
رفت بالای سرش نشست
و دست با بیسکوییت را به طرف دهان نوزاد برد..
انگار یک عمر برای ورود بچه دوم اماده بود.
یا انگار خواهرش را در شکم من جاگذاشته بود و حالا که همسفرش به او پیوسته دیگر نگران نیست.
خیلی زود با این مساله که او شیشه خودش را میخورد و پستانک خودش را دارد
و من شیشه خودم را میخورم کنار امد.
فهمید که او هم مثل خودش پوشک میشود.
شیرمیخورد و چون فعلا دندان ندارد بقیه خوراکی ها را نمیخورد.
فقط مدتی مواظب بودیم حین مرور اعضای صورت نوزاد دست توی چشمهای آبجی کوچکش نکند.
اگر همه جای این مسیر سخت بوده باشد و سختی های بیشتری پیش رویم باشد
این اماده شدن فرزند اولم برای فرزند دوم خیلی آسان و شیرین بود.
انقدر که بعضی سختی ها را باخودش میشست و میبرد.