همه تقدیرات ما
من شنیدم آدمها بخاطر بزنگاههایی که ادب میکنند نجات پیدا میکنند! اونجایی که توی اوج دور بودن از خدا، چشمشون میوفته به امامزادهای و یه لحظه همه وجودشون میلرزه. دست ادب به سینه میذارن و سلام میدن. اونجایی که توی گروه رفقاشون، توی اتوبوس، چشمشون میوفته به یه خانم مسن و صندلیشون رو میدن. اونجایی که میرسن دم چایخونه امام حسین و آرزو میکنند روسریشون خیلی بزرگ باشه تا جاهای بیشتری رو بپوشونه.
امشب هم میتونه یه بزنگاه باشه. میشه قلب ما یهو به خودش بیاد و بفهمه خیلی تنهاست. بترسه از این همه بیکسی، تو بخون بیامام بودن توی دنیا! غم اهل بیت رو بفهمه و مثل بچههای ترسان و لرزان غزه مضطر بشه و در به در دنبال پناه امن مادرانه بگرده..
اصلا بیا سال گذشته رو مرور کنیم. کجاها لرزیدی؟ بعد طوفان الاقصی به خودت اومدی دیدی دنیا دیگه عادی نیست؟ زندگی تکراریتر از هر وقت شد واست؟
شب حادثه سقوط بالگرد، تا کی بیدار موندی؟ شبهای عملیاتهای وعده صادق، خونه شمام تکون خورد؟ خوشحال شدی از موشکهایی که دارن میرن توی قلب شیطان؟
لابد وقتی فهمیدی ۸۳ تن بمب توی ضاحیه ریختن که اولاد زهرا رو بکشن شوکه شدی!
بیمارستان شفا، المعمدانی، چادرهای سوخته، گورهای دسته جمعی و دوباره شام! امان از شام!
توی یک سال گذشته، چند دفعه لرزیدی و باریدی؟
چند دفعه سوختی بابت اینکه در برابر این همه غم هیچ کاری از دستت بر نمیاد؟ امشب میتونه همون بزنگاه باشه که نجاتت بده.
شاید امشب شب تقسیم کاره! حضرت مادر همه کارهای عالم رو ردیف میکنند. رزق یک سال آینده رو تنظیم میکنند. نقش و وظیفه بچههای دور و نزدیک رو معین میکنند. ذوق میکنم وقتی به این فکر میکنم که آزادسازی شام و فلسطین و لبنان و… رو به کیا میسپارند شهادتنامه کیا رو امضا میکنند. شب قدر واسمون چی مینویسند. اشک محرم و صفر رو چقدر روزی مون میکنند. مادر دیگه! تا وقتی آخرین پسرش، حکومت الهی رو مستقر نکنه، آروم نمیشینه. از همون موقعی که رفت پشت در هم نگران ولایت و حاکمیت اون بر جامعه بود.
برای ما بچههای دور افتاده از خانواده آسمانی به واسطه خلاف و گناههامون، امشب همون بزنگاهه است که حسابی بلرزیم و بترسیم.. دنبال چادر مادری باشیم که زیرش قایم بشیم. یه دل سیر گریه کنیم و سبک بشیم.
مادر دست بکشه روی سرمون. بگه سفارشت رو میکنم ببخشند گناهانت رو. یه کاری هم میدم دستت بری توی سپاه پسرم..
خوش به حال اونایی که امشب مادر کار میده دستشون…
#به_قلم_خودم