تلوزیون و جای خالی عمه و خاله
ما از ابتدای زیر یک سقف آمدنمان تلوزیون نگرفتیم.
هم پولش را نداشتیم و هم میخواستیم وقتمان به گفت و گو با همدیگر بگذرد.
تصمیم جالب و کارامدی بود.بعدا چند عروس و داماد دیگر هم راهمان را ادامه دادند.
اما وقتی بچه دوممان به دنیا امد شرایط. جور دیگری شد.
نیاز به کسی بود که بچه هارا سرگرم کند.
یا موقعی که به امور یکی از بچه ها رسیدگی کنم،آن دیگری غرغر نکند.
اما از آنجایی که خانه ها ازهم دور و رفت و امدها کم،کسی نبود که نبود.
به پیشنهاد عموی بچه ها،تلوزیون و دستگاه ست تاب باکس وارد خانه ما شد.
تا جای کسی ک باید باشد را پرکند.
تا خلاها را بپوشاند.خلا جمعیتی..
تا یادمان برود چه به سرمان امده است.
چقدر از هم دوریم،چقدر به خود مشغولیم که از سرزدن به یک مادر تازه زا عاجزیم.
الان حدود شش ماه از امدن این جعبه کوچک هزاررنگ می گذرد و بچه ها نگاهش نمی کنند.
بچه ها آدم واقعی میخواهند. نه این خاله و عموهای کارتونی که فقط اهنگ های تند میخوانند.
بچه ها همبازی هم قد خودشان میخواهند.
و این حق طبیعی شان است.